نامه غزل به مردم ایران
كودكی یك سال نیمه هستم یك بردار 5 ساله دارم در روستای ویرمونی استارا استان گیلان زندگی می كنم..مادرم در سن بیست سالگی یعنی
14 روز بعداز تولد من بر اثر نداشتن یك سی اسكن در آستارا فوت شد.
پدرم زن گرفته برای خود زندگی می كند كارگر است ....از من و برادرم پدر بزرگ و مادر بقزرگم مراقبت می كنند.
پدر بزرگم كارگر ساده ایست و تنها پسر ش بیمار و دانشجو دانشگاهازاد است ...
وضعیت مالی خوبی ندارنند.
چون پدر بزرگم در آستارا بیكار ماند چون پیر بود كسی كار نمی داد.. بدون بیمه است ..
مجبور شد به ایلام برود كارگری شش ماه است پدر بزرگم كارگری در ایلام می كند ...مدتی ایست كار می كند اما پیمانكار هم پول ندارد
پول كارگری پدر بزرگم را بدهند.
دیگر مغازه دار محله ام نسیه بما نمی دهد .. سه روز است مادر بزرگم نان خشك با چای بدون شكر بمن می دهد و خودش هم غذا برای خوردن ندارد بیمار بود بیمارتر شده است ویكسال نیم است به ریس جمهور و سازمان بهزیستی نامه نوشته مادربزرگم.
یكسال و خورده است ...بهزیستی گفته رسیدگی می كنیم .
آقای نایبی ریس اداره بهزیستی به وضعیت من و بردارم رسیدگی نمی كند ..بردارم به مهد می رود با لباسهای كهنه همسایه و كفش اش پاره است بچه های مدرسه
مسخره اش می كنند ...بردارم بخاطر گرشنه نمی خواهد به مدرسه برود می گوید بچه ها بیسكویت و میوه دارنند من ندارم ..
سه روز است حتی شیر خشك ندارم بخورم ...
بهزیستی و كیمته امداداستارا هم بارها مادر بزرگم رفته رسیدگی نمی كنند و ریس اداره بهزیستی هم گفته یكسال است رسیدگی می كند
اما خبری نشده است ...
من و بردارم شش ساله ام امیر علی پارتی ندارم ..بخاطر گرسنه گی ما هر روز گریه می كند . ناله می كند ..دیگر من بچه گرسنگی یادم رفته ..
بارها مادر بزرگم خدمت نماینده و دیگران رفته است رسید گی نمی كنند...
روستای من رستای است كه سه دو نماینده تاكنون از انجا به مجلس رفتند منظورم دفعه قبل مرحبا و دلق پوش و كاندیدای مجلس دكتر غنی هم هم محلی من است .
هر روز كاندیدای ها جلسه در شهرستان بیشتر روستای ویرمونی می گذرند و حتی نماینده و اگر پول میوه جلسات َآنها را بمن و بردارم بدهند پول چهار سال شیر و خشك و مهد كودك پردارم و ونان بربری خانه مان تامین می شود و توضیح اینكه وقتی مادرم بخاطر نبود سی اسكن و دشتگاه پزشكی دراستارا فوت كرد ..مادربزرگم كلیه و كبد و قلب مادرم را هدیه كرد و یك ریال نگرفت.
هر كس خواست از حال من با خبر شود ...بیاید من در خانه كلنگی پدر بزرگم زندگی می كنم پدر بزرگم برای خرید شیرخشك به ایلام رفته است ...
آدرس منزل من استان گیلان - شهرستان مرزی آستارا - روستای ویرمونی - كوچه شهید غلامان -
نویسنده نامه غزل دختر خردسال یكسال و نیمه و برادرش امیر علی شش ساله مهد كودك
